زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند پیرزن از خروپُف های اخیر شوهرش گله می کرد پیرمرد هرگز زیر بار نمی رفت و گله هاش رو به حساب بهونه گیری های اون میزاشت این بگو مگوها ادامه داشت تا اینکه پیرزن برای اینکه ثابت کنه شوهرش موقع خواب خروپف می کنه و آسایشش رو مختل می کنه ضبط صوتی رو آماده کرد و شب همه ی سر و صداها و خُرناس های گوشخراش شوهرش رو ضبط کرد پیرزن صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه شوهرش داره به سراغش رفت و اون رو صدا زد غافل از اینکه پیرمرد به خواب ابدی فرو رفته بود از اون شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرمرد، لالایی آرام بخش شب های تنهایی اون بود
+ نوشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:داستان کوتاه, داستان های کوتاه,داستان کوتاه عاشقانه,داستان های کوتاه عاشقانه,داستان عاشقانه,داستان های عاشقانه,داستان, ساعت 5:6 توسط phna
|
|